دل هر ذره ای حب بقا است مر او را نفرت از حرف فنا هست
ازین حب بقا دارم به خاطر شده تعبیر عشق اندر دفاتر
حسن زاده آملی
دوران اقامت در استرالیا کم کم به سر میاد. بوی وطن می شنوم! به قول حافظ:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
رضا جان نگو
آره داره بوش میاد قربون اون دود تهران و فدای اون گرمای ۶۰ درجه اندیمشک و رومز!
رضای عزیز
با این انزژی بالایی که من در تو سراغ دارم می توانی کار های بزرگی در این وبلاگ انجام دهی و از روزمرگی فاصله بگیری اما به یک نکته توجه کن که نشستن جلوی کامپیوتر انسان را از دنیای اطراف و توجه غافل می کند.پس حتما با برنامه و در ساعات خاص کارهایت(مخصوصا وبلاگ نویسی) را انجام بده. هیچ چیز در عالم شوخی نیست.
موفق باشی
مو بیدم تسیدم !
همه روزنامههای جهان را ورق میزنم، خبری نیست. هیچ اتفاقی نیفتاده است.
این خبرها زندانیاند؛ زندانی روز و ساعت، آفتاب که غروب کند خبرها بوی کهنگی میگیرند.
دعا میکنم و فرشتهای برایم روزنامهای میآورد.
در نخستین صفحه روزنامه این آمده است: هر کس به قدر ذرهای نیکی کند آن را خواهد دید و هر کس به قدر ذرهای بدی کند آن را خواهد دید.
فرشته میرود و من میمانم و روزنامه خدا، روزنامهای که برای خواندنش عمری وقت لازم است.
من دیگر روزنامهای نخواهم خواند، تنها همین خبر برای من بس است.