شیر بیدم و سر و اشکم کی دید | اینچنین شیری خدا خود نافرید | |
ای برادر صبر کن بر درد نیش | تا رهی از نیش نفس گبر خویش | |
کان گروهی که رهیدند از وجود | چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود | |
هر که مرد اندر تن او نفس گبر | مر ورا فرمان برد خورشید و ابر |
***
***
دل هر ذره ای حب بقا است مر او را نفرت از حرف فنا هست
ازین حب بقا دارم به خاطر شده تعبیر عشق اندر دفاتر
حسن زاده آملی
دوران اقامت در استرالیا کم کم به سر میاد. بوی وطن می شنوم! به قول حافظ:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند : یکی انکه اندوخت(Save کرد!)و نخورد و دیگر آنکه آموخت و نکرد .
***
گر جور شکم نیستی هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی . حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند . اما قلندران چندانکه در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس.
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب :
شبی زمعده سنگی ، شبی زدلتنگی
***
جاهلی خواست که الاغی را سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد.
حکیمى او را گفت : اى احمق ! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن ، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى .
گلستان سعدی