محرم دل

ادبی - سرگرمی - خودمانی

محرم دل

ادبی - سرگرمی - خودمانی

روشن ترین آینه

در انجیل آمده است که ای فرزند آدم گر توانگری دهمت مشتغل شوی به مال از من وگر درویش کنمت تنگدل نشینی ، پس حلاوت ذکر من کجا دریابی و به عبادت من کی شتابی ؟
گه اندر نعمتی ، مغرور و غافل                     گه اندر تنگدستی ، خسته و ریش
چو در سرا و ضرا حالت این است                 ندانم کی به حق پردازی از خویش

Swan River

رفتم به کنار رود
سر تا پا مست
رودم به هزار قصه میبرد ز دست
چون قصه درد خویش با او گفتم
لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست

فریدون مشیری

به خط و خال گدایان مده خزینه دل

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان

کدام محرم دل ره در این حرم دارد

 

ساده باشیم
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت

با بزرگان ادب پارسی

 

شیر بی‌دم و سر و اشکم کی دید این‌چنین شیری خدا خود نافرید
ای برادر صبر کن بر درد نیش تا رهی از نیش نفس گبر خویش
کان گروهی که رهیدند از وجود چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
هر که مرد اندر تن او نفس گبر مر ورا فرمان برد خورشید و ابر

***

فال حافظ

***